...من خانه نمي‌دانم

اي کرده تو مهمانم در پيش درآ جانم... زان روي که حيرانم من خانه نمي‌دانم
اي گشته ز تو واله هم شهر و هم اهل ده... کو خانه نشانم ده من خانه نمي‌دانم
من عاشق و مشتاقم من شهرهْ آفاقم... رحم آر و مکن طاقم من خانه نمي‌دانم
شمس الحق تبريزم جز با تو نياميزم
مي افتم و مي خيزم... من خانه نمي‌دانم

كو تواني تا كه حاشايش كند

" از بچگی یادمون دادن: هروقت آب مي نوشي بگو " يا حسين
... اما تاحالا شده در اوج عطش، آب ببيني و ننوشي
" !بعدش هم... آروم... تو دلت بگی " يا ابوالفضل

!!!سلامی چو بوی گند دوری

فقط دعا کن کسي لاي کتاب‏هاي کهنه را نگشايد
...من از حديث ديو و دوري تو مي‏ترسم
"سيد علي صالحي"
!!! دلم میخواست این روزا تو یه شهر گرم بودم... شاید اهواز

متفاوت

در دستانم _________ خطي نيست
نه خطي که طول عمرم را نشان دهد
نه خطي که آينده ام را بگويد
و نه خطي که مرا به کسي برساند
من تمام خطوط دنيا را در چشمانم پنهان کرده‌ام
! تا از نگاه متعجب کف‌بين‌ها دلـم خـنک شود...