همرنگ دريا کن مرا... يکبار معنا کن مرا

من پندار ِ کوچک‌ترين کلمه‌ي زمينـــم
آن‌قدر که بر زبانت نيامده، تمـــام مي‌شوم
من انگار ترجمه‌ي غريب ِ داستان يک پَرپَر زدنم
...پرنده‌اي که پـَــر باز کرد
...و اولين سلامش آفتاب بود
...و سوخت

هیچ نظری موجود نیست: