پــــــــــــــرنده

پــــــــــرنده بي‌هوا از قفس پريد ... مادرم مرا دعــوا كرد
داشتم يك‌‌ ‌به ‌يك دانه‌ها را از دستـــهاي كـوچكم به او تعارف مي‌كردم
ولـــي ... گـريخت
روزي كه بخاطر گريختنش در اتاق محـــبوس شدم ، تازه فهــميدم
كه چرا پرنده از دستم گـــريخته است

تـــــــــــو ... تـــــــــو و تو

نـــام تو‌را مي‌نويـــــسم ...
تنـــها نيســـــــتم وقتي تو باشي
دست پروانه ها را كه بگـــــــيرم و مســير كـوچ مورچه‌ها را كه دنـبال كـنم
به تــــــــــو مي‌رسم
شهـاب‌ها كه از خط شب مي‌گـذرند ، ياد تو‌را مي‌آورند و خامـوش مي‌شوند
آن‌وقت تــو را گـم مي‌كنـم
فــــــــــردا ...
دوباره در انـــــوار خــورشيد ... پيــدايت خـواهم كرد

من مي‌خوام مـــثل تـو باشم

يـــادم بده تا بهـــــــــار باشم0 در قـــــلب كوير گل بـــــــكارم
يـــادم بده تا مــــثل سـتــــاره0 نــــــور از دل آســمان بـــبارم
يــادم بده مــــثل ابر دلتـــــنگ0 لــبخند به غنــچـه ها ببـــخشم
صــــد بار اگــر شكـست قـــلبم0 يــــادم بـده سنگ را ببــــخشم
يــادم بده مـــــــثل بـچــگي‌ها0 تا قــــــهر كنم دلـــم بــــگـيرد
يــادم بده از خـــدا بخــــواهم0 در برف پرنـــــده‌اي نــــــميرد
يــادم بده مــثل باغ سرســبز0 بر دست تـــبر سـايه بپـــاشم
تــــــــــو خـوبتر از بـاغ و بـهاري
يــادم بده تــا مـــــثل تـو باشـم

مـفـــتون: تــــــو

نه از آغاز چـنين رسـمي بود
و نه فـرجام چـنان خواهد شد
كه كسـي جز تو ،تو را در‌يابـــد
تو ... در اين راه رسيدن به خودت تنـهايي
دست تنـهايي خود را تو بـــگير
و از آيــينه بپـرس ... منـزل روشن خـورشيد كـجاست
شـوق دريا اگـرت هــست ... روان بايــد بـود
ورنه در حـــسرت هـمراهي رودي ... به زمـــين خـواهي شــــد
مقـــصد از شوق رسيدن ، خـاليـــست
راه ، سرشـار امـــيد ... منـتظر فردايي است
كه تــو ديـروز در امـــيد وصـــالش بـودي
بـهترين لـحظه راهي‌شدنـت ، اكـــنون است ... لـــحظه را در‌يابـــيم
باور روز بـــراي گـــذر از شـب كــــافيست
و از آغاز چنــــان رسمي بـود ...
كه سرانجــام چـنين خـواهد شــد

مــــــــــــــفـتون

آنســوي جوانـي او،عـشق و شـعر ……………… و اينسـو شـعر و عـشق
اوســت كه در انـــبوه آزمنــدان ..…………… صـــبوري بانوي خـود را مي‌ستايد
و در دوري از او، هــمه ديـوارها را رنگ آبـي مي‌زند
تا هـمه ستارگان را به ناتـمامي يك شـكوه دعوت كند
از آن پس … وهـر صبح… دل خـود را در سينـي آفتاب گذاشته … به پيـشواز دوست مي‌رود
وهـر شـبانه خـواب مي‌بيـند ..… كه چشـم درشت و خيسـي از افـق او را نگــاه مي‌كند
هــي … اگـر هــمه نــدانند، من يـكي مي‌دانـم
كـــــبوتر در آسمـــان مي‌آموزد … تا در زمـين پس بـدهد
كه
كه اين هــمه براي شــاعرانه كـردن عشــق است
و نه عاشقــــانه كـردن شعــر

Dido


اولـــين گـزينه‌اي كه به خاطـرم رسيـــد
هــم صـداي قشـنگي داره... هـــم شعــرهاي نابي
!وهــــــــــــــم صــــورت زيــــبايي
تو رو خـدا شعرو مي‌بينين؟


****************** "White Flag" ********************

I know you think that I shouldn't still love you, Or tell you that.
But if I didn't say it, well I'd still have felt it
where's the sense in that?
I promise I'm not trying to make your life harder
Or return to where we were
I will go down with this ship
And I won't put my hands up and surrender
There will be no white flag above my door
I'm in love and always will be
I know I left too much mess and
destruction to come back again
And I caused nothing but trouble
I understand if you can't talk to me again
And if you live by the rules of "it's over"
then I'm sure that that makes sense

زنــــــــــــــدگـي زيــبا ســـت

زندگي زيباست ........ در كنار هـــم
زندگي شادي‌ا‌ست ........ در كنار غـــم
زشـت و زيـبايي در درون ماست
غـم و خـوشحـالي در هـمه پيداست
زند‌گي ماست - روشن و تاريك - مثل هم هــــستيم
مـا به هــــم نزديــــك
چــــشم ما باز است - راه ما پيـــداست
من كه ميگـويم زنـــــدگي زيباســـت

باران

آيا تو هم مانند من در زيـر باران مانده‌اي
يا مثل يـك پروانه‌اي بي چـتر و باران خورده‌اي

آيا تو چـتر دوسـت را روي سر خــود ديده‌اي
آيا به زير چـتر خود گاهـي كسي را برده‌اي

گاهي تو هم مانند گـل پروانه‌ها را شـاد كن
در زير چـتـر برگ گـل از شـاپرك‌ها يـاد كن

هـم چـتر تو هـم چـتر من در زير باران خانه است
هـــــــر كس ندارد چــتر را
مانـند يك پـــروانه اسـت

بـنـا‌ م حـضرت دوست.... كه همه ... هر چه داريـم از اوست

ســـــلام دوستان
بـه وبلاگ من خــوش آمــديد
شـــــاد باشيـد
امـــــيـر اكــــبـري
Email: ourhug@yahoo.com